Quantcast
Channel: کانون شعر مهر کرمانشاه
Viewing all 67 articles
Browse latest View live

Article 0

$
0
0

یک)

 بـه پیـکرۀ من شــریانت گــره خـورده سـت

پـس لهجۀ شعرم به زبانت گره خورده ست

قـلب تــو کجــا می زنـد امــــروز کـه قـلبــم

در هــرنفسـی با ضـربـانت گره خورده ست

جـا پـای تـو هر جـا بــروم دور و بَــرم هست

انگـار جهــانـم به جهـانت گــره خورده سـت

بـا اذن غــزلـهـــای تــو مـشـغــول نـمــــازم

تکبیــر و قنـوتم به اَذانـت گـره خورده سـت

پیغمبر این شهر تو هستی و عجب نیست

این شهر به چشم نگرانت گـره خورده ست

آنـطــور در آغــوشِ غــزل مسـت نـشـاطــی

آغـوش غــزل بـا هیجـانـت گـره خورده ســت

( شیرست و کمین این همه بازی مکن آهـو)*

مرگ تو در این بیشه به جانت گره خورده ست

 

*"شیرست و کمین این همه بازی مکن آهو /  آماده حمله ست شکیبایی وحشی": استاد مسعود صادقی بروجردی


دو)

روزگـاریـست که از عـاطفـه ات بی خبــرم

و گـلی کـه نـفـسِ داغ تـو میــزد به ســرم

آسـمــانی شــده ای دورتـــر از لـــذت مـن

هیچ کس نیست به غیر از غزلت بال و پرم

شعـر تـو مــرز نــدارد بـه خـــدا در هستـی

به غزل هـای تو ، مـن ، از همه محتـاجتـرم

جاده ها گم شده دورِ خودشان می گشتند

من ولی گـم نشـدم ، بـا تو مگر همسفرم؟

پـا که جـا پــای تو بگذاشته ام افتـاده سـت

رودی از وسوســۀ وحشیِ گـل پشت سرم

هر چه در شهر جوانی بِکنم ترسی نیـست

مـی کنــد عـاطفــه پیـــر تـو ، صــرفنـظـــرم


پریسا حبیبی نیا


Article 3

$
0
0
 

ماه از خانه ی ما گریخت

و آسمان جز تکان سیاه یک پرده نبود.

در سرم فکر تو را داشتم

 در دستانم ...

خواب عمیق تو را یک پارچ آب کافی نیست.

من از هجوم این همه صدا به اتاق ترسیده ام

بلند شو و مرا در عکست جا بده

بلند شو بگو    عزیزم ارواح که ترس ندارند

و من هرچه آب بپاشم چهار گوشه ی خانه

نه ماه از خواب برمیخیزد

نه تو برمیگردی

 

تارا پرتوی

رویای دور

$
0
0

گاهی نمیتونی خودت باشی!

دلتـنـگــی و بـا درد میـخنــدی

بـا اینکـه میدونـی هوا ســرده

درهـای قـلـبـت رو نـمیـبـنــدی

مــن واقـعـیــت دارم امـــا تــــو

درگـیــر رویــای خـودت هستـی

تــوو چشـم من زل میــزنی امـا

دنبـال چشمای خـودت هستـی

تقصیــر قـلـب سـاده مـن بــــود

که از دل سنگیِ تـو بت ساخت

این سنگ سنگینو کـدوم تقدیــر

توو چاه بختِ شورِ من انداخت؟!

تو رفتـی و تنها تـرم کــردی

مـثــل غـــروبِ روزِ بــارونــی

بارون همیشه حس خوبی نیست

وقـتــی پــــر از دردی و داغــونــی

من موندمـو این قـاب عکسی کـه

جـا مــونـــده روی صــورت دیــــوار

میخـوام فـرامـوشـت کنــم برگــرد

ایـن قــاب عکـس خــالیــوُ بـــردار !

 

منا کرمی

سرگیجه

$
0
0

می دزدی از چشمام نگاهت رو
از ایـن سـکـوت تـلـخ دلـگـیـــرم
تو قهـوتـو هـم مـیــزنـی و مــن
کم کم دارم سرگیجه می گیرم


هـرگــز نـمیشـه بـاورم کـه مـن
اون آدم حـســاس دیــــروزم ...
سیـگـار روشـن میکنــم امـــروز
بـا آتیشی که توش می سـوزم

بـازم حواسـم پـرته چشمـاتـه
از ایــن حــواس پــرت بیــــزارم
گـم می کنـم دائـم کلیــدم رو
یـا شیــر آبـو بــاز مـی ذارم

کاشکی یکی پیدا شه این روزا
درمــون دردامـــو بـلــد بــاشــه
درمــون نــداره درد مــن ، امـــا
کـاش لااقـل همـدرد پیـدا شـه


یک شب میاد آخر که قرص ماه
حــل مـیشـه تـو لیـوان آب مـن
سـر میـکشـم لیـوانـمــو تــا تـه
حتما میای اون شب به خواب من



زهرا حاصلی

Article 0

$
0
0

راوی ها چمدان دستت می دهند

نقاشها

زیر پایت جاده ای می کشند

و ما باید

رفتن مردی را شعر بگوییم

با زره و کلاه خُود

که شمشیر ها

از دهان انداختند فریادش را

زینب

نگذاشت کسی به غنیمت ببرد ،

سهم ما را گذاشت

تا نذری بخوریم

و لعنت بفرستیم

بر آل زیاد

لعنت بفرستیم

بر یزید

و بشماریم

یک  دو  سه ...

چند قدم دیگر را باید شمرد

تا به تو برسم

به ایستگاه امام حسین

متروی امام حسین

خیابان امام حسین

بیمارستان ـ مسجد

میدان ـ جنگ

خون ـ نیزه ـ آه ....

چند قرن

آه ...

سرت را بریدند

سرت را بریدند

و کم کم از کنارت

به خانه هایشان بر می گردند

زنها

اشکهایشان را با دستمال

می اندازند گوشه خیابان

مردها

همکارشان را بین جمعیت

پیدا می کنند

بچه ها

نذری می خواهند .

و من هنوز

دارم شعر می گویم

قدمهای مردی را که ،

کسی روی شانه ام میزند

"ببخشید خانوم

میشه چمدونتون رو

از سر راه بردارید؟!!"

 

سحر احمدی

Article 0

$
0
0

چند قطره خون

چند شاخه گل

یک، روسری

دو، لنگه کفش

سه، حرکت.

قطره ها را دنبال کن

شاخه گل ها را بخشکان

روسری را نپوش

وکفش ها را بگذار

زیر باران

بمانند!

غبطه

$
0
0

 غبطه خورده است به یک آدم ذاتاٌ بدلی

تخم مرغی که در این غلغله ها شد عسلی

هر کسی روی سرش خرمن مو کاشته حسن!

تو ولی مثل همان اول قصه کچلی ؟!

 

منا کرمی

http://seda63.blogfa.com/

غبطه

$
0
0

 غبطه خورده است به یک آدم ذاتاٌ بدلی

تخم مرغی که در این غلغله ها شد عسلی

هر کسی روی سرش خرمن مو کاشته حسن!

تو ولی مثل همان اول قصه کچلی ؟!

 

منا کرمی

http://seda63.blogfa.com/


Article 8

$
0
0

رد می شوی هر لحظه از حال و هوایم

از پرده ی سازم ، سکوتم ، شعرهایم

می ایستی پایان شعری که نگفتم

تا با ردیف دوستت دارم بیایم

از خلوت من اتفاقی می گذشتی

یا نقشه های تازه ای داری برایم

من سر به راه و عاقل و آسوده بودم

عاشق شدم از بس نشستی زیر پایم

با لهجه ای بیگانه گفتم عشقمان مرد

اما مرا لو داد لرزش در صدایم

وقتی سراسیمه به دنبالت دویدم

رسوا شدم با کفش های تا به تایم

حالا فقط یک شب بیا و واقعی باش

دست خیالت رو شده دیگر برایم

وجیهه ابراهیمی

 

 

Article 7

$
0
0

یک آسمان بیگانگی ، دلداده ی تنهایی ام

با غربت شب همسفر در جاده ی تنهایی ام

از رقص باد و شاخه ها برگی به آب افتاد تا

بی قبله پیدایت کند ، سجاده ی تنهایی ام

بی روح تو پیراهنم یک پیله ی خشکیده است

پروانه ها رفتند و من آماده ی تنهایی ام

اللهُ فَردُ وَ الاَحَد اَلواحِدُ وِترُالوَحید

یعنی خدا هم گفته که من زاده ی تنهایی ام

اما تو داری می کُشی شاهنشه رنج مرا

تا تاج بگذاری سر شهزاده ی تنهایی ام

ماندانا گرشاسبی

 

Article 6

$
0
0

از میان نقاشیم گذر کردی بو بکش

حیاط را تازه آب و جارو کرده ام

هنوز عطر خاک را دوست داری؟

سایه بید مجنون را گلیم انداخته ام

کمی استراحت کن

اگر خواستی از باغچه ریحان بچین

نان هم لای بقچه هست

اگر پرنده ها سراغ آسمان را گرفتند

بگو مداد آبیم تمام شده

از کوزه ی آبی که هدیه آوردی ، گلوی ماهیهای حوض را تر کن

من می روم دنبال پاییز زود بر می گردم

سر راه هم باید یک مداد آبی...

 

سارا کاکایی

Article 5

$
0
0

بــا نگـاه مهربــان حـق بـه گردنم گـذاشـت

چون پرنده ، آسمان حق به گردنم گذاشت

عطـر من اگـر تو را نیمه مست کرده اسـت

دست هـای باغبـان حق به گردنم گذاشت

نـاخـدا مسیــر مـن هـم مسیــر بـاد شـــد

کشتی ام که بادبان حق به گردنم گذاشت

سـاقیِ غــزل شبـی میـهمـان مـن شـد و

استکان به استکان حـق به گردنم گذاشت

بـاز هـم معـلــم از اشـتبـــاه مــن گـذشـت

روزهـای امتحــان حـق به گـردنم گـذاشـت

 

سمیرا حیدری

Article 4

$
0
0

یک)

 بـه پیـکرۀ من شــریانت گــره خـورده سـت

پـس لهجۀ شعرم به زبانت گره خورده ست

قـلب تــو کجــا می زنـد امــــروز کـه قـلبــم

در هــرنفسـی با ضـربـانت گره خورده ست

جـا پـای تـو هر جـا بــروم دور و بَــرم هست

انگـار جهــانـم به جهـانت گــره خورده سـت

بـا اذن غــزلـهـــای تــو مـشـغــول نـمــــازم

تکبیــر و قنـوتم به اَذانـت گـره خورده سـت

پیغمبر این شهر تو هستی و عجب نیست

این شهر به چشم نگرانت گـره خورده ست

آنـطــور در آغــوشِ غــزل مسـت نـشـاطــی

آغـوش غــزل بـا هیجـانـت گـره خورده ســت

( شیرست و کمین این همه بازی مکن آهـو)*

مرگ تو در این بیشه به جانت گره خورده ست

 

*"شیرست و کمین این همه بازی مکن آهو /  آماده حمله ست شکیبایی وحشی": استاد مسعود صادقی بروجردی


دو)

روزگـاریـست که از عـاطفـه ات بی خبــرم

و گـلی کـه نـفـسِ داغ تـو میــزد به ســرم

آسـمــانی شــده ای دورتـــر از لـــذت مـن

هیچ کس نیست به غیر از غزلت بال و پرم

شعـر تـو مــرز نــدارد بـه خـــدا در هستـی

به غزل هـای تو ، مـن ، از همه محتـاجتـرم

جاده ها گم شده دورِ خودشان می گشتند

من ولی گـم نشـدم ، بـا تو مگر همسفرم؟

پـا که جـا پــای تو بگذاشته ام افتـاده سـت

رودی از وسوســۀ وحشیِ گـل پشت سرم

هر چه در شهر جوانی بِکنم ترسی نیـست

مـی کنــد عـاطفــه پیـــر تـو ، صــرفنـظـــرم


پریسا حبیبی نیا

Article 3

$
0
0
 

ماه از خانه ی ما گریخت

و آسمان جز تکان سیاه یک پرده نبود.

در سرم فکر تو را داشتم

 در دستانم ...

خواب عمیق تو را یک پارچ آب کافی نیست.

من از هجوم این همه صدا به اتاق ترسیده ام

بلند شو و مرا در عکست جا بده

بلند شو بگو    عزیزم ارواح که ترس ندارند

و من هرچه آب بپاشم چهار گوشه ی خانه

نه ماه از خواب برمیخیزد

نه تو برمیگردی

 

تارا پرتوی

رویای دور

$
0
0

گاهی نمیتونی خودت باشی!

دلتـنـگــی و بـا درد میـخنــدی

بـا اینکـه میدونـی هوا ســرده

درهـای قـلـبـت رو نـمیـبـنــدی

مــن واقـعـیــت دارم امـــا تــــو

درگـیــر رویــای خـودت هستـی

تــوو چشـم من زل میــزنی امـا

دنبـال چشمای خـودت هستـی

تقصیــر قـلـب سـاده مـن بــــود

که از دل سنگیِ تـو بت ساخت

این سنگ سنگینو کـدوم تقدیــر

توو چاه بختِ شورِ من انداخت؟!

تو رفتـی و تنها تـرم کــردی

مـثــل غـــروبِ روزِ بــارونــی

بارون همیشه حس خوبی نیست

وقـتــی پــــر از دردی و داغــونــی

من موندمـو این قـاب عکسی کـه

جـا مــونـــده روی صــورت دیــــوار

میخـوام فـرامـوشـت کنــم برگــرد

ایـن قــاب عکـس خــالیــوُ بـــردار !

 

منا کرمی


سرگیجه

$
0
0

می دزدی از چشمام نگاهت رو
از ایـن سـکـوت تـلـخ دلـگـیـــرم
تو قهـوتـو هـم مـیــزنـی و مــن
کم کم دارم سرگیجه می گیرم


هـرگــز نـمیشـه بـاورم کـه مـن
اون آدم حـســاس دیــــروزم ...
سیـگـار روشـن میکنــم امـــروز
بـا آتیشی که توش می سـوزم

بـازم حواسـم پـرته چشمـاتـه
از ایــن حــواس پــرت بیــــزارم
گـم می کنـم دائـم کلیــدم رو
یـا شیــر آبـو بــاز مـی ذارم

کاشکی یکی پیدا شه این روزا
درمــون دردامـــو بـلــد بــاشــه
درمــون نــداره درد مــن ، امـــا
کـاش لااقـل همـدرد پیـدا شـه


یک شب میاد آخر که قرص ماه
حــل مـیشـه تـو لیـوان آب مـن
سـر میـکشـم لیـوانـمــو تــا تـه
حتما میای اون شب به خواب من



زهرا حاصلی

Article 0

$
0
0
 

برگزیدگان ششمین کنگره شعر عاشورایی قروه معرفی شدند

 به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، ششمین کنگره سراسری شعر عاشورایی قروه، امسال با حضور 217 شاعر از 26 استان کشور در قروه برگزار شد و  در مراسم پایانی این کنگره، 28 نفر از شعرا و ادبای عاشوراسرای کشور، به عنوان نفرات برتر معرفی شدند.

در بخش زیر 30 سال سحر احمدی از کرمانشاه رتبه اول،معصومه‌سادات شاکری از خراسان رضوی رتبه دوم  و سعید بخشنده از خوزستان رتبه سوم، تقدیر شدند.

فاطمه آل‌طاهر از اصفهان، محسن کلهر از همدان و پویا اقرائی از خوزستان نیز به عنوان برگزیدگان قطعه ادبی عاشورایی و ویژه شهدای مظلوم کردستان تقدیر شدند.

 

راوی ها چمدان دستت می دهند

نقاشها

زیر پایت جاده ای می کشند

و ما باید

رفتن مردی را شعر بگوییم

با زره و کلاه خُود

که شمشیر ها

از دهان انداختند فریادش را

و زینب

نگذاشت کسی به غنیمت ببرد،

سهم ما را گذاشت

تا نذری بخوریم

و لعنت بفرستیم

بر آل زیاد

لعنت بفرستیم

بر یزید

و بشماریم

یک  دو  سه ...

چند قدم دیگر را باید شمرد

تا به تو برسم؟

به ایستگاه امام حسین

متروی امام حسین

خیابان امام حسین

بیمارستان ـ مسجد

میدان ـ جنگ

خون ـ نیزه ـ آه ....

چند قرن

آه ...

سرت را بریدند

سرت را بریدند

و کم کم از کنارت

به خانه هایشان بر می گردند

زنها

اشکهایشان را با دستمال

می اندازند گوشه خیابان

مردها

همکارشان را بین جمعیت

پیدا می کنند

بچه ها

نذری می خواهند .

و من هنوز

دارم شعر می گویم

قدمهای مردی را که ،

کسی روی شانه ام میزند

"ببخشید خانوم

میشه چمدونتون رو

از سر راه بردارید؟!!"*

*شعر برگزیده جشنواره شعر قروه

غبطه

$
0
0
غبطه خورده است به یک آدم ذاتاٌ بدلی تخم مرغی که در این غلغله ها شد عسلی هر کسی روی سرش خرمن مو کاشته حسن! تو ولی مثل همان اول قصه کچلی ؟! منا کرمی http://seda63.blogfa.com/

Article 8

$
0
0
رد می شوی هر لحظه از حال و هوایم از پرده ی سازم ، سکوتم ، شعرهایم می ایستی پایان شعری که نگفتم تا با ردیف دوستت دارم بیایم از خلوت من اتفاقی می گذشتی یا نقشه های تازه ای داری برایم من سر به راه و عاقل و آسوده بودم عاشق شدم از بس نشستی زیر پایم با لهجه ای بیگانه گفتم عشقمان مرد اما مرا لو داد لرزش در صدایم وقتی سراسیمه به دنبالت دویدم رسوا شدم با کفش های تا به تایم حالا فقط یک شب بیا و واقعی باش دست خیالت رو شده دیگر برایم وجیهه ابراهیمی

Article 7

$
0
0
یک آسمان بیگانگی ، دلداده ی تنهایی ام با غربت شب همسفر در جاده ی تنهایی ام از رقص باد و شاخه ها برگی به آب افتاد تا بی قبله پیدایت کند ، سجاده ی تنهایی ام بی روح تو پیراهنم یک پیله ی خشکیده است پروانه ها رفتند و من آماده ی تنهایی ام اللهُ فَردُ وَ الاَحَد اَلواحِدُ وِترُالوَحید یعنی خدا هم گفته که من زاده ی تنهایی ام اما تو داری می کُشی شاهنشه رنج مرا تا تاج بگذاری سر شهزاده ی تنهایی ام ماندانا گرشاسبی
Viewing all 67 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>