Quantcast
Channel: کانون شعر مهر کرمانشاه
Viewing all 67 articles
Browse latest View live

Article 0

$
0
0

 

رودی  شهر را با خود می برد

تو

    گذر می کنی

                  با چشمانی خیس

                                و دست بر صورت غریبه ها می کشی .

                                                                         سمیه پرتویی


 

باز هم مرا چقدر دست کم رفته ای

عاشقم مرا چقدر دست کم رفته ای

شعر وحشی من است شاد چون پرنده ها

کوه غم مرا چقدر دست کم رفته ای

لرزه بر دلم نشست وقت دیدنت ولی

مثل بم مرا چقدر دست کم رفته ای

می نویسم آنچنان ، خون واژه می چکد

ای قلم مرا چقدر دست کم رفته ای

با سکوت من نجنگ ، موج وحشیِ حریص

صخره ام مرا چقدر دست کم رفته ای 

                                                               سمیرا حیدری


Article 9

$
0
0

آبهای جهان

برایم خاطره ی نگاه دختری است

که موهای بریده ی مادرش را

به آب می سپرد

پایین تر مردی دستان خونی اش را می شوید

هر قطره خون شاعری می شود

مرا ، شش ساله می سراید

در شب هایی که موهایم را شانه می زدی....

مهشید محمدیان

 

در مه اسلحه ات به سمتم شلیک می کند ؟

تکه تکه می شوم

من سر قولمان ایستاده ام

هر تکه را مردی می شوم

برای تمام زنان بیوه ی این شهر

که با تصمیم تو

زیر اولین باران پاییزی می رقصند

تکه ی آخر را بر می دارم

باران بند می آید....

مهشید محمدیان

Article 8

$
0
0

با یک غزل از خانم سمیرا حیدری و یک شعر سپید از خانم

زینب نعمتی بروز هستیم.

هرگز از خودت نگیر حق انتخاب را

دور گردنت بپیچ حلقه ی طناب را

زودتر گذر بکن عمر برکه مرده است

حس نمی کنی مگر بوی منجلاب را؟

سال هاست چهره ات گم شده در آینه

به خودت نشان بده شعر بی نقاب را

خوبتر هدف بگیر چون برای مرگ من

یک گلوله کافی است پر نکن خشاب را

طاقتت سرآمده است ای سکوت لعنتی؟

پشت میله های ترس بشکن اعتصاب را

سمیرا حیدری


چقدر این آه عمیق است

هر چه دست هایم را دراز می کنم

به تو نمی رسند

نفس هایم می چسبد

به جنگلی که از تو عبور می کند

سکوت چنان تو را فرا گرفته

که هر فریادی بزنم

شاخه ای می شکند

آغوش شلوغ شاخه ها

نفسم را بند آورده

حالا که جای تبر

دست های مرا گرفته ای ...

زینب نعمتی

Article 7

$
0
0

دستش را تنگ حلقه کرد

عطر زن را بویید و

مست ....

پایش خورد

                به لیوان آب

زن پژمرد!

                                شبنم امیری

Article 6

$
0
0
من تنها ...

نه خطش می زنم

من بی تو ...

نه خطش می زنم

بی تو مثل یک شعرِ ...*

خطش می زنم

(تصور بی تو بودن برایم محال است)

من با تو ...

نه خطش می زنم

با تو هر جا قدم زدم ... **

خطش می زنم

(تصور با تو بودن هم برایم محال است)

 

دارم اعصابم را

با سبزی ها خرد می کنم

چه چیز مرا یاد تو می اندازد

که لبخند می نشاند بر لبهایم

که چای خودش دم می شود

با هم شعر می نوشیم

آواز می خوانم

از پرنده ای که پر کشیده ام

ستاره ای

که زمین چرخیده است و دیگر

در آسمانت پیدایش نیست!

یا زنی خسته

که انگشتش را

آخ!!!

چاقو برید!

 سحر احمدی

وبلاگ : http://seda1366.blogfa.com/

   * "بی تو مثل یک شعر ناسروده غمگینم / واژه های سرگردان می کنند نفرینم"، استاد مسعود صادقی بروجردی.

       ** "با تو هر جا قدم زدم دیدم / عطر هم پا به پای ما آمد"، استاد مسعود صادقی بروجردی

 

 

دو تابلو

$
0
0

یک)

بی صورت تو غزل پر از ابهام است

یک نوع شراب کهنه و بی جام است

در باد زنی بدون تو وامانده است

و روسری اش بر سر او جا مانده است

از کوی تو هر کسی که رد شد جان داد

با سکته ی عاشقانه از پا افتاد

تا آخر کوچه تان خدا می داند

چندین جسد زنده غزل می خواند

جنگی ست میان من و غمهایم باز

هفتاد و دو ملت است دنیایم باز

ما بین هزار چهره تنها هستم

چون صورتکم شکسته شد در دستم

از گم شدن تو در تنم می ترسم

از همهمه ی منم منم می ترسم

بر دار بکش تو سایه ام را حتی

تاثیر نده گلایه ام را حتی

ای کاش همیشه نیمه مستت باشم

یا حدّاقل چو پیک دستت باشم

تدریس بکن دو قطره ابهامت را

تا غرق شوند بر لبت دریاها

با شعر و شراب تازه غوغا کردی

از مستی تاک ها خبر آوردی

              □□   

از مستی این شعر تو هم می مردی

اندازۀ من اگر تو هم می خوردی


دو)


خوابیده اتاق و زخمه ای بیدارم

خون می چکد از تمامی گیتارم

جز عشق تو هر چه شعر گفتم مفت است

دائم همه چیز من دچار افت است

یک نوع رمانِ بی خود و بی سطرم

یا چون گل کاغذی بدون عطرم

من نیستم آدمی که باید باشم

پس حق بده دائماٌ مردد باشم

چندی ست که سایت ها به رویم بسته است

دنیای مجازی ات هم از من خسته است

یک پلک زدی ادیسون از برقش مرد

خورشید بدون چشم تو خوابش برد

اینترنت خانه بی تو پُر سرعت شد

بی تو همه چیز من اتاق چت شد

وقتش شده هر کجا کنارم باشی

در صفحه ی فیس بوک یارم باشی

برگرد که فیلتر شده حتی الهام

بر قلبِ منِ خسته و غرق اوهام


هادی حدادیان


Article 4

$
0
0
سلام دوستان

شما می توانید از کتابفروشی هایی که آدرس آنها را در این پست برای شما می گذارم

مجموعه ی شعر شاعران کانون مهر را با عنوان "ناگهان اتفاق نمی افتد"تهیه کنید.

خانه کتاب : بالاتر از میدان مصدق ، نبش اداره کار و امور اجتماعی تلفن : 7274964

کتاب فروشی پاییزان : خیابان مدرس نرسیده به میدان شهرداری تلفن : 7289530

کتاب فروشی هاشمی : میدان آیت الله کاشانی خیابان حلال احمر تلفن : 7221408

فروشگاه کتاب آذرستان : 22 بهمن ، سی متری دوم ، بلوار وحدت ، بین کوچه 118 و 120

همراه

09185664474 تلفن : 8390944

کتاب فروشی سهرابی : میدان آیت الله کاشانی (مصدق) تلفن : 09189303460

پخش کتاب سیروان : سه راه 22 بهمن ، بلوار نوبهار تلفن : 8224696

سینا کتاب : دبیراعظم ، پاساژ حافظ ، طبقه چهارم تلفن : 7277426

کتاب فروشی رستمی : خیابان حلال احمر تلفن : 7225657

کتاب فروشی کتیبه : چهل متری مطهری غربی

کیمیا کتاب : سی متری دوم

 

Article 3

$
0
0

من

مادر دخترهایی که هر صبح

باید برایشان بهانه های جدید بیاورم

تا نروند پی آرزوهاشان

نگاهشان می کنم

یکی موهایش میریزد جلوی آینه

یکی زده زیر بی حوصلگی بشقابی که مفابلش گذاشته ام

یکی هنوز با من قهر است

لم داده روی تخت

زل زده

به مردی که دیشب در تو دفن شد

و ندانستی

پیدا کردن بهانه های جدید

چه قدر سخت تر است از

پوشیدن پیراهن مشکی

مهشید محمدیان

http://seda1369.blogfa.com/


Article 2

$
0
0

باز آلوچه های نرسیده رو چیدی؟

!این دفعه دیگه لولو میاد می خوردت

و من آلوچه ها را لای دامن مادرم قایم می کنم

با مداد صورتی گل های بیشتری می کشم

آن قدر که مادر لای گل های دامنش گم می شود

و لولو با دهانی ترش

مداد صورتی ام را به لبانش می کشد

... آه مادرم را

کاش لولو مرا هم می خورد

زهرا نعمتی

 

Article 1

$
0
0

باید اتاقت بهترین جای زمین باشد

حتی اگر سلول زندان اوین باشد

هر جای این دنیا که باشی میرسم تا تو

حتی اگر مابینمان دیوار چین باشد

می خواهمت ، گر چه بدانم زندگی با تو

مثل دویدن داخل میدان مین باشد

می خواهمت ، مثل خدایی که نمی بینم

چون حاصل شک های پی در پی یقین باشد

لذت ، شبیه غوطه ور بودن درون آب

با تو عزیزم زندگی باید همین باشد

مهسا تیموری

http://mahsa0098.blogfa.com/

Article 0

$
0
0
با سلام

بازهم بانوان شاعر انجمن ادبي مهر كرمانشاه افتخار آفرين شدند...

كنگره ي مليشعر بانوان با نام شميم ياسدر ارديبهشت ماه به كار خود پايان داد و در مراسمي كه در تالار انتظار كرمانشاه با حضور شاعران بانو ي سراسر كشور برگزار شد اسامي منتخبين اين كنگره اعلام شد. در بخش شعر با موضوع آزاد سركار خانممهسا تيموريبرگزيده شدند (اين بخش سه نفر منتخب نهايي داشت كه بدون رتبه بندي از هر سه نفر به عنوان برگزيدگان نهايي تقدير به عمل آمد). خانم ها ليلا احمدي - زهرا حاصلي-وجيهه ابراهيمي نيز شايسته ي تقدير محسوب شدند و ضمن شعر خواني در مراسم از ايشان تقدير شد.


در پايان آثار منتخب كنگره ي ملي شعر بانوان  در كتابي با عنوان «شميم ياس »به چاپ رسيد .

خسته ام ...

$
0
0
خسته ام

به اندازه ی خیابان ها

درخت های کاج

که هر چه بالا می روند

باز هم . . .

مثل کودکی که دستش به شکلات ها نمی رسد

دلم قرص است که نمی آیی . . .

قرص؟!!

چقدر دلم قرص می خواهد

استامینوفن

قرص های ضد رژیم

قرص نان هایی که . . .

نگین احمدی

http://seda1368.blogfa.com/

 

خواب

$
0
0

خوابی که با چشمانم می بینی

نگاه اسبی وحشی است.

وقتی که پایش می شکند . . .

نه تفنگی هست

و نه تیر خلاصی . . .

علی رضایی

http://alirezaee74.blogfa.com/

Article 2

$
0
0

می شوم زندان خود در سرزمین دیگری

باز محکوم به مردن در اوین دیگری

مانکن بوتیکمان را کشته اند و برده اند

تا که بگذارند پشت ویترین دیگری

مجری برنامه امشب رو به ما می گرید و

می زند لبخند رو به دوربین دیگری

عیدهای مردنم را یک نفر تمدید کرد

در کنار سکته های هفت سین دیگری

او که پای چوبی اش را روی مین ها جاگذاشت

عشق را هم داده از کف روی مین دیگری

شعر من با نقطه چین ها می شود آغاز و باز

ختم خواهد شد به بغض نقطه چین دیگری

 منا کرمی

http://seda63.blogfa.com/

Article 1

$
0
0

تو مرد سکوتی از صدا می ترسی

از بع بعمان وقت چرا ! می ترسی

با اینکه تو گرگ پیری و ما گله

از بازی گرگم به هوا می ترسی

منا کرمی

http://seda63.blogfa.com/


Article 0

$
0
0

 غبطه خورده است به یک آدم ذاتاٌ بدلی

تخم مرغی که در این غلغله ها شد عسلی

هر کسی روی سرش خرمن مو کاشته حسن!

تو ولی مثل همان اول قصه کچلی ؟!

 

منا کرمی

http://seda63.blogfa.com/

Article 1

$
0
0

رد می شوی هر لحظه از حال و هوایم

از پرده ی سازم ، سکوتم ، شعرهایم

می ایستی پایان شعری که نگفتم

تا با ردیف دوستت دارم بیایم

از خلوت من اتفاقی می گذشتی

یا نقشه های تازه ای داری برایم

من سر به راه و عاقل و آسوده بودم

عاشق شدم از بس نشستی زیر پایم

با لهجه ای بیگانه گفتم عشقمان مرد

اما مرا لو داد لرزش در صدایم

وقتی سراسیمه به دنبالت دویدم

رسوا شدم با کفش های تا به تایم

حالا فقط یک شب بیا و واقعی باش

دست خیالت رو شده دیگر برایم

وجیهه ابراهیمی

 

 

Article 0

$
0
0

یک آسمان بیگانگی ، دلداده ی تنهایی ام

با غربت شب همسفر در جاده ی تنهایی ام

از رقص باد و شاخه ها برگی به آب افتاد تا

بی قبله پیدایت کند ، سجاده ی تنهایی ام

بی روح تو پیراهنم یک پیله ی خشکیده است

پروانه ها رفتند و من آماده ی تنهایی ام

اللهُ فَردُ وَ الاَحَد اَلواحِدُ وِترُالوَحید

یعنی خدا هم گفته که من زاده ی تنهایی ام

اما تو داری می کُشی شاهنشه رنج مرا

تا تاج بگذاری سر شهزاده ی تنهایی ام

ماندانا گرشاسبی

 

Article 2

$
0
0

از میان نقاشیم گذر کردی بو بکش

حیاط را تازه آب و جارو کرده ام

هنوز عطر خاک را دوست داری؟

سایه بید مجنون را گلیم انداخته ام

کمی استراحت کن

اگر خواستی از باغچه ریحان بچین

نان هم لای بقچه هست

اگر پرنده ها سراغ آسمان را گرفتند

بگو مداد آبیم تمام شده

از کوزه ی آبی که هدیه آوردی ، گلوی ماهیهای حوض را تر کن

من می روم دنبال پاییز زود بر می گردم

سر راه هم باید یک مداد آبی...

 

سارا کاکایی

Article 1

$
0
0

بــا نگـاه مهربــان حـق بـه گردنم گـذاشـت

چون پرنده ، آسمان حق به گردنم گذاشت

عطـر من اگـر تو را نیمه مست کرده اسـت

دست هـای باغبـان حق به گردنم گذاشت

نـاخـدا مسیــر مـن هـم مسیــر بـاد شـــد

کشتی ام که بادبان حق به گردنم گذاشت

سـاقیِ غــزل شبـی میـهمـان مـن شـد و

استکان به استکان حـق به گردنم گذاشت

بـاز هـم معـلــم از اشـتبـــاه مــن گـذشـت

روزهـای امتحــان حـق به گـردنم گـذاشـت

 

سمیرا حیدری

Viewing all 67 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>