در پاسخ به....:
1- دوست عزیز کسانی که با شعر و شاعران برخورد زننده دارند ، مطمئن باشید از دوستان مهر نیستند.
2-شعر کُردی هویت دارد و من دوست دارم این شعر به باورهای قومی کُرد یعنی جنگ و موسیقی و طبیعت نزدیک باشد . از کسانی که از این زبان فقط بخاطر طنز و تسامح شاعرانه استفاده می کنند به شدت گلایه دارم و امروز بسیار خوشحالم که توانسته ام با دوستان شاعر کُرد زبان مانند احسان نجفی پیوند عاطفی از جنس زاگرس داشته باشم. شعرهای به زبان کُردی و شعر کُرد من واگوی نگاه من به زبان و شعر کُردی است.
مسعود صادقی بروجردی
شعرهای « وجیهه ابراهیمی» در غزل و «نسیم محمدی» در سپید آثار برگزیده ی این ماه در کانون ادبی مهر شده اند. این شعرها را برای دوستان می نویسیم تا از نگاه های شاعرانه و نظرات و انتقادات ارزشمندتان بهره مند شویم.
شعر اول از : وجیهه ابراهیمی
گونه های شهر از باران تراست؟ یاازاین دیوارهای غم پرست؟
مردی وعکس تورا آتش زدم چهره ات در قاب خالی بهتر است
شعرمیخواندم که تو زخمی شدی ببیت بیت شعرهایم خنجراست
عشق را از شعله ترساندی که چه؟ این پرنده زاده ی خاکستراست
باد را موهای من آشفته کرد که هوا هرلحظه طوفانی تراست
باغرور زخمی من در نیفت این نصیحت نیست، حرف آخراست
خواب دیدم روح سرگردان تو درتمام چهره هایت بی سراست
باخیال راحت این شبها نخواب خونِ نا آرامِ من پشت دراست
شعر دوم از: نسیم محمدی
این روزها
رام چون جیوه ای شده ام که چشمهایت را
از معادن کشف نشده بهتر می شناسد
اما سالهاست
پشت به آینه ات خاک می خورد
در ارتفاع سنجاقک های وحشی
جنگلی هستی
که بوی باروت می دهد
دستهایت که مرا
در تصویر برکه ای در آینه
فرو برد
از چشمهای یک بچه ماهی
بیرون آورد
من
در درختی تاب بازی می کنم
که روی پوستم یادگاری می نویسد
و مرا هول می دهد
تا مثل یک مشت آب
به صورتت بپاشم
تا آینه بشکند
این ماه وبلاگ یکی از شاعران کُرد زبانِ کانون ادبی مهر را معرفی می کنیم. بی شک شعرهایش « سالنامه ای نانوشته برای تو» است « سالنامه ای نانوشته برای من» است. «احسان نجفی » شاعر جوانی است که در قالب های غزل و سپید تجربه های بسیاری به زبان کردی و فارسی دارد . هویت و نگاه خاص او را در تمام آثارش می توان دید.
www.shooa.blogfa.com
سالنامه ای نانوشته برای تو،
سالنامه ای نانوشته برای من،
هیچ کدام از شنبه های سالنامه ی تو،
به آخرین چهارشنبه ی سالنامه ی من ختم نمی شود،
تا آسمان دخالتی در فصل های این خیابان نداشته باشد!
همین دیروز بود
که در صدای آزادی
دخترک، برف می بارید.
همین دیروز بود
که سایت های خبری نوشتند،
سپید رود در بیابان های امارات خشکید.
و من تازه فهمیدم
که چرا پدر به نمره ی جغرافیایم کاری نداشت؛
او هنوز هم
به تابلوی بزرگ ورودی شهر اعتماد ندارد؛
و لا به لای کاج های شهرداری دنبال بلوط می گردد!
گاهی از خیابان پالایشگاه بدم می آید،
مگر تا خانه ی تو
این فانوس چقدر نفت می سوزاند؟!
این قدر دنبال چهارشنبه های من نگرد،
سالهاست
سال تازه سرِ خرمن تحویل می شود،
و من هر روز
فصل زالزالک را
در چشمان تو می بینم.